• وبلاگ : كانون وبلاگ نويسان ديني
  • يادداشت : گزارش تصويري واحد آموزش
  • نظرات : 0 خصوصي ، 5 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    ببخشيد که تو پست قبلي سرتونو درد آوردم و جاي زيادي رو اشغال کردم. از آشنايي با شما خوشبختم. متن بالا مقدمه ي کتابي بود به نام " افسانه ي شهادت "

    مي خواستم بپرسم آيا شما انتشاراتي رو مي شناسيد که با جوان هاي تازه دست به قلمي مثل من کار کنند و کتابم رو چاپ کنند؟

    اگه معرفي بفرماييد ممنون ميشم... من تصميم دارم با انتشارات حوزه هنري کار کنم. به نظر شما خوبه؟ اگه راهنمايي ام کنيد و آدرس دفتر مرکزي ايشون رو مرحمت کنيد سپاسگذار ميشم.

    باز هم به کلبه ي من سر بزنيد. يا علي.

    شهادت افسانه نيست. ايثار و از خودگذشتگي افسانه نيست. اين فقط يک نام است براي کتابي کوچک از افسانه­هاي کودکي شهيداني که خود نيز اعتراف کرده­اند:

    " افسوس و صد افسوس... مي­دانيم شهادت نزديک­ترين راه رسيدن به تو است و اگر در اين راه شهيد نشويم ديگر چگونه... شرمنده­ايم و هزاران بار شرمندگي خود را فرياد مي­زنيم­... که ما يک جان بيشتر نداشتيم تا بتوانيم با ايثار و از خود گذشتگي، اسلام را ياري نماييم "

    " هِي نگوييد فلاني رفت و ناکام ماند. من با کفش­هايي که سالهاي سال آنها را در راه رضاي خدا بکار گرفته­ام، بر عرش آسمانها گام برداشته­ام؛ من به کام خود رسيده­ام "

    " عروس من شهادت و حجله­ي دامادي من گلوله­هاي سرخ آتشين است. راهم را ادامه دهيد "

    ... در گيرودار پيروزي انقلاب اسلامي ايران و روزهاي بعد از آن، حمله به حقوق دموکراتيک مردم هر روز دامنه­ي گسترده­تري مي­گرفت. از بين مردم تحت ستم، افرادي بودند که سرنگوني سلطنت پهلوي و نظام ديکتاتوري و کل ماشين زور و اختناق را هدف قرار داده بودند. و به اين ترتيب پاي جوانان کم سن و سال به جبهه­هاي حق عليه باطل باز شد.

    دامنه­ي اين حملات تا بدانجا پا فراتر گذاشت که اين بار دامن بهترين و رزمنده­ترين فرزندان اعضاء وهواداران انقلاب اسلامي را هم ربود؛ فرزنداني که در طول هشت سال دفاع مقدس و مبارزه­ي بي­امان و خستگي ناپذير خويش، لرزه بر ارکان ديکتاتوري محمدرضا شاهي و دست­نشانده­ها انداختند. و بيدادگاه­هاي رژيم پهلوي را به دادگاه­هاي زحمتکشان، براي محکوميت رژيم وابسته به امپرياليسم ( رژيم بعثي عراق ) بدل ­کردند.

    اينک اين فرزندان - که از حجله­هاي عروسي­شان تا بستر پاک و دلرباي شهادت رفتند و ديگر هرگز نخواستند باز گردند - زير خروارها خاک خفته­اند. و اين داستان، يک پرونده­ و سند به خون نشسته­ است که به رشته­هاي باريکي از زندگي آنان مي­پردازد؛ رشته­هايي که کمتر چشم ناپاک و نامحرمي آنها را مي­بيند.

    مِن باب هشدار عرض مي­کنم اين کتاب، سند محکوميت اعمالي را در بر دارد که در سطح زيرين و لايه­هاي پنهان آن مخفي مانده است.

    پيکر اين فرزندان والامقام، در مزار شهداي امامزاده علي اکبر چيذر آرميده­اند. ادب ايجاب مي­کند در همين آغاز گفته شود برگهاي پيش رو نيز وامدار پاره­اي از فراز نامه­ها، وصيت­ها و دستنوشته­هايي است که از اين عزيزان به جا مانده است. همچنين وسايل شخصي و مدارک و شواهدي که بعد از پيدا شدن پيکر مقدسشان کشف شده، در نمايشگاه دائمي اين امامزاده ( تپه چيذر ) در دسترس مي­باشد.

    پس از عمري غريبي بي­نشاني

    خدا مي­خواست در غربت نماني

    از آن سرو سرافراز تو هر چند

    پلاکي بازگشت و استخواني

    $("div.commhtm img").each(function () { if ($(this).attr("em") != null) { $(this).attr("src","http://www.parsiblog.com/Images/Emotions/"+$(this).attr("em")+".gif"); } });